جدول جو
جدول جو

معنی خوش ساخت - جستجوی لغت در جدول جو

خوش ساخت(خوَشْ / خُشْ)
آنچه ساختمان خوب دارد. آنچه با ساختمان نیکو است. چیزی که ساختمانش محکم و زیباست، خوش ترکیب. خوش هیئت. خوش ریخت
لغت نامه دهخدا
خوش ساخت
جيّد الصّنع
تصویری از خوش ساخت
تصویر خوش ساخت
دیکشنری فارسی به عربی
خوش ساخت
Wellmade
تصویری از خوش ساخت
تصویر خوش ساخت
دیکشنری فارسی به انگلیسی
خوش ساخت
bien fait
تصویری از خوش ساخت
تصویر خوش ساخت
دیکشنری فارسی به فرانسوی
خوش ساخت
よく作られた
تصویری از خوش ساخت
تصویر خوش ساخت
دیکشنری فارسی به ژاپنی
خوش ساخت
gut gemacht
تصویری از خوش ساخت
تصویر خوش ساخت
دیکشنری فارسی به آلمانی
خوش ساخت
добре зроблений
تصویری از خوش ساخت
تصویر خوش ساخت
دیکشنری فارسی به اوکراینی
خوش ساخت
dobrze zrobiony
تصویری از خوش ساخت
تصویر خوش ساخت
دیکشنری فارسی به لهستانی
خوش ساخت
做得好的
تصویری از خوش ساخت
تصویر خوش ساخت
دیکشنری فارسی به چینی
خوش ساخت
bem feito
تصویری از خوش ساخت
تصویر خوش ساخت
دیکشنری فارسی به پرتغالی
خوش ساخت
ben fatto
تصویری از خوش ساخت
تصویر خوش ساخت
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
خوش ساخت
bien hecho
تصویری از خوش ساخت
تصویر خوش ساخت
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
خوش ساخت
goed gemaakt
تصویری از خوش ساخت
تصویر خوش ساخت
دیکشنری فارسی به هلندی
خوش ساخت
잘 만들어진
تصویری از خوش ساخت
تصویر خوش ساخت
دیکشنری فارسی به کره ای
خوش ساخت
ทำได้ดี
تصویری از خوش ساخت
تصویر خوش ساخت
دیکشنری فارسی به تایلندی
خوش ساخت
dibuat dengan baik
تصویری از خوش ساخت
تصویر خوش ساخت
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
خوش ساخت
अच्छा बना हुआ
تصویری از خوش ساخت
تصویر خوش ساخت
دیکشنری فارسی به هندی
خوش ساخت
עשוי היטב
تصویری از خوش ساخت
تصویر خوش ساخت
دیکشنری فارسی به عبری
خوش ساخت
اچھا بنایا ہوا
تصویری از خوش ساخت
تصویر خوش ساخت
دیکشنری فارسی به اردو
خوش ساخت
ভালভাবে তৈরি
تصویری از خوش ساخت
تصویر خوش ساخت
دیکشنری فارسی به بنگالی
خوش ساخت
vizuri kilichotengenezwa
تصویری از خوش ساخت
تصویر خوش ساخت
دیکشنری فارسی به سواحیلی
خوش ساخت
хорошо сделанный
تصویری از خوش ساخت
تصویر خوش ساخت
دیکشنری فارسی به روسی
خوش ساخت
iyi yapılmış
تصویری از خوش ساخت
تصویر خوش ساخت
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوش ریخت
تصویر خوش ریخت
خوش اندام، دارای قد و قامت و اندام زیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش قامت
تصویر خوش قامت
دارای قامت زیبا
فرهنگ فارسی عمید
(خوَشْ / خُشْ دَ)
آنکه عادت نکو دارد. خوش رفتار. خوب رفتار:
نیکودل و نکونیت است و نکوسخن
خوش عادت است و طبعخوش او را و خوش زبان.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ مَ)
خوش قدوبالا. خوش بالا. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ)
جامه ای که دوخت آن خوب باشد. مقابل بددوخت. خوشدوز
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ)
نیک خلقت. خوب طبیعت. نیکوقالب. (ناظم الاطباء). خوش شکل. خوش هیئت. خوش اندام
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ /خُشْ سِ رِ)
خوش فطرت. خوش طینت. خوش ذات
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ رَ)
خوش طینت. خوش فطرت. خوب سرشت. خوب سیرت
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ)
حالت و چگونگی خوش ساخت. استواری، خوش ترکیبی. خوش هیئتی. خوش ریختی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خوش حالت
تصویر خوش حالت
با قاعده، خوش ترکیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش قامت
تصویر خوش قامت
خوش اندام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش ریخت
تصویر خوش ریخت
شکیل
فرهنگ واژه فارسی سره